دوپونت و دوپونط : کارآگاهان سلامت
|
|||||||||||||||
دو شنبه 4 / 8 / 1392برچسب:, :: 17:8 :: نويسنده : دوپونط به گزارش ايسنا ، به نقل از پايگاه اينترنتي رويترز ، در اين مطالعه بيماران ديابتي كه به مدت 40 روز ، روزانه يك گرم دارچين به رژيم غذايي معمولي خود افزودند ، ميزان قند خون و كلسترول و چربي ها خونشان تا 30درصد كاهش يافت . ( كم شدن ميزان كلسترول ، قند و چربي خون در بدن بيمار ديابتي تاثير مفيدي دارد ) وقتي بدن حساسيت خود را نسبت به هورمون انسولين از دست مي دهد ديابت نوع دوم بروز مي كند . انسولين قند را از غذا به سلول هاي بدن منتقل مي كند تابه عنوان انرژي مورد استفاده قرار گيرد ، در نتيجه مقدار قند يا گلوكز در خون بالامي رود و منجر به خستگي و تاري ديد مي شود . افزايش قند خون در دراز مدت مي تواند خطرابتلا به بيماري هاي قلبي ، نارسايي كليوي ونابينايي را افزايش دهد . ادامه مطلب ... شنبه 30 / 7 / 1392برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : دوپونط
افسرده ها کشمش بخورند.کشمش سرشار از آهن،پتاسیم،کلسیم و ویتامین های گروه B است.از طرفی کشمش دارای خواص آنتی اکسیدانی است و از تخریب سلولی جلوگیری می کند.مصرف کشمش به دلیل داشتن کلسیم فراوان برای سلامت استخوان ها مفید است و از پوکی استخوان جلوگیری می کند. پیامکی در مورد کشمش دریافت کردم و برای اینکه بیشتر درموردش بدونیم این پستو گذاشتم کشمش دارای خواص فوق العاده ای است که من با خواندن آنها به وجد آمدم.برلی کسب اطلاعاتی درباره تیتر های فواید کشمش و انواع آن،کشمش سه نوع دارد،تاثیر کشمش در کاهش بیماری های دهان و دندان،افسرده ها کشمش بخورند،کشمش برای سلامت استخوان مفید است و توصیه ها کلیک کنید.
شنبه 9 / 7 / 1392برچسب:, :: 18:40 :: نويسنده : دوپونط
هر قدر انسان بیشتر پا به سن می گذارد ,حافظه کوتاه مدتش ضعیفتر می شود.افراد مسن بیشتر به نوشیدن چای و قهوه تمایل دارند ,در حالی که این مواد ,مغز را خشک می کنند. سعی کنید بیشتر آب بنوشید .آب در درازمدت به تازگی مغز کمک می کندو حافظه را تقویت می کند. برگرفته از کتاب "150 نکته برای حفظ تندرستی"/نویسنده:پنلوپ ساچ چهار شنبه 1 / 7 / 1392برچسب:, :: 6:15 :: نويسنده : دوپونت آهن برای ما ضروری است اما پای هر تهدید بیولوژیکی را به را به زندگی ما باز می کند. به جز بعضی از باکتری ها که از فلزهای دیگر به جای آهن استفاده می کنند، همه ی زندگی ها برای زنده ماندن به آهن نیاز دارند. انگل ها برای آهن به ما حمله می کنند. منبع: " چرا به بیماری نیازمندیم؟ " (لینک )؛ صفحه ی 22 پست های مرتبط: نگران نباشید، شما دیوانه نیستید! ( منبع این پست و پست های مرتبط یکی است ) در حالی که هذیان ها عبارت از افکار غلط هستند، اما توهمات ( Hallucinations ) به ادراک غیر واقعی از چیزها گفته می شود ( معمولاً صداها ). برای مثال، بعضی از بیماران مبتلا به افسردگی شدید، در مواقعی که کسی در اطراف آن ها نیست، صداهایی را می شنوند. این صداها مانند صداهای افرادی است که در اتاق با یکدیگر صحبت می کنند و به طور وحشتناکی، واقعی به نظر می آیند. این صداها ممکن است که شخص را سرزنش کرده و به او بگویند که تو آدم بدی هستی. این صداها باعث می شوند که افسردگی تشدید شود. بعضی از بیماران دچار افسردگی شدید، چیزهایی را که اصلاً وجود ندارند می بینند و یا این که بو می کنند، اما چنین مواردی نادر می باشند. پنج شنبه 28 / 6 / 1392برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : دوپونت این پست ادامه ی پست " نگران نباشید، شما دیوانه نیستید! " می باشد. منبع: همان ( با اندکی تغییر ) در افسردگی های شدید، هذیان ها می توانند رخ دهند اما خوشبختانه این هذیان ها بسیار نادر می باشند. هذیان، یک اعتقاد غلط می باشد که شخص به آن معتقد است. در افسردگی، هذیان ها، انعکاس خُلق افسرده هستند و می توانند افسردگی را تشدید نمایند. به اندازه ی فکر ها و ایده های مختلفی که در ذهن انسان ها وجود دارد، انواع مختلف هذیان ها نیز وجود دارد: 1. یکی از بیمارانی که من داشتم، معتقد بود که او باید خودش را به پلیس تسلیم کند چون پنج سال پیش به طور اشتباهی بدون این که پول یک عدد سیب را به فروشنده بدهد، فروشگاه را ترک کرده است. او فکر می کرد که پلیس به خاطر این کار او را در این مدت تحت تعقیب قرار داده است. او عقیده داشت که برای خانواده اش شرمسار ی به بار آورده است و خود را موجودی بی ارزش می دانست. غیر ممکن بود که او را متقاعد کنم که او دشمن شماره یک جامعه نمی باشد و هر کسی ممکن است از این اشتباهات بکند و هیچ کس به خاطر چنین کاری تنبیه نمی شود. 2. عدده ای از بیماران عقیده دارند که آن ها شرور ترین و پلید ترین انسان روی زمین هستند یا این که سایز مردم می خواهند از دست آن ها راحت شوند زیرا آن ها خیلی بد هستند. 3. بعضی از بیماران معتقدند که آن ها اصلاً هیچ پولی ندارند. 4. بعضی دیگر عقیده دارند که آن ها در حال در حال زوال و پوسیدگی قرار دارند 5. حتی عده ای از آن ها معتقدند که مرده اند. 6. ... *** ادامه دارد... ***
جمعه 27 / 6 / 1392برچسب:, :: 20:24 :: نويسنده : دوپونت اگر شما شدیداً افسرده شوید، افکار شما می تواند به قدری بهم ریخته شود که ارتباط با واقعیت های زندگی را از دست بدهید. ذهن شما می تواند شروع به فریب دادن شما نماید و شما حتی ممکن است از این موضوع بترسید که دارد دیوانه می شوید؛ اما چنین موضوعی پیش نخواهد آمد و شما فقط شدیداً افسرده هستید که با درمان مناسب، بهبود خواهید یافت. منبع: افسردگی؛ تألیف پروفسور کوام مک کنزی؛ ترجمه ی دکتر فرهاد همت خواه؛ چاپ نهم ( 1387 )؛ انتشارات عصر کتاب پنج شنبه 21 / 6 / 1392برچسب:, :: 9:14 :: نويسنده : دوپونت در گوشت قرمز و کلاً بافت های ماهیچه ای پر کار، ماده ای آلی به نام کریتین ( Creatine ) وجود دارد که وظیفه اش رساندن انرژی به ماهیچه هاست. وقتی گوشت را می پزید واکنشی شیمیایی روی کریتین اتفاق می افتد و فرآورده های این واکنش که " آمین های چند حلقه ای " نامیده می شوند، در غلظت های زیاد می توانند سرطان زا باشند. سرخ کردن گوشت مقداری آمین های چند حلقه ای ایجاد می کند؛ اما، کباب کردن گوشت به ویژه روی زغال که حرارت بسیار بیشتری دارد، میزان این مواد را بیشتر می کند؛ بنابراین، بعضی از متخصصان تغذیه اعتقاد دارند کباب کردن به ویژه اگر حسابی گوشت را بریان کند چندان هم بی ضرر نیست. از طرف دیگر، اگر گوشت به اندازه ی کافی و از همه ی نقاط پخته نشود، می تواند بسیار خطرناک و حاوی باکتری های مسموم کننده و مرگ آور باشد. کباب کردن ضمن این که خیلی گوشت را داغ می کند، ممکن است جاهایی از گوشت را هم نپخته باقی بگذارد. هیدرو کربن های چند حلقه ای آروماتیک مواد دیگری هستند که بر اثر چکیدن چربی گوشت روی زغال آزاد می شوند و بوی کباب ناشی از آن هاست. این مواد هم می توانند سرطان زا باشند. به هر حال با وجود تمام این خطرات، تا وقتی میزان این مواد زیاد نباشد خطری جدی ندارند و بدن در برابر آن ها کوتاه نمی آید. بنابراین وقتی مصرف کباب یا باربیکیو به صورت افراطی نباشد، خطری سلامتی شما را [ از جانبشان ] تهدید نمی کند. یک راه خوب هم برای کاهش این مواد سرطان زا در کباب وجود دارد و آن هم طبخ ابتدایی گوشت به مدت دو دقیقه در ماکروویو و سپس کباب کردن این گوشت نیم پز شده است. یه این ترتیب مواد سرطان زای کباب %90 کمتر خواهد شد. منبع: دانستنی ها ؛ دوره ی جدید ؛ شماره ی 87 ؛ 16 شهریور 1392 ؛ صفحه ی 89 شنبه 19 / 6 / 1392برچسب:, :: 9:12 :: نويسنده : دوپونت صدای خش خش مبهمی را هم می شنیدم. چشم هایم را باز کردم تا ببینم چه اتفاقی افتاده و زنی را دیدم که رو به روی من زانو زده و دستهایش را روی پاهایم گذاشته بود. نمی دانستم چرا دارد چنین کاری می کند و چه چیزی می خواهد. تقریباً 60 ساله به نظر می رسید. از پشت شیشه های عینک نگاه مهربانش را دیدم و احساس آرامش کردم؛ با این که اصلاً در وضع خوبی نبودم و او هم شرایط ایده آلی نداشت. بدون این که فکر کنم دست هایم را روی دست پیرزن گذاشتم و او هم دست دیگرش را روی دست من قرار داد. دست هایش پر از چین و چروک و زبر و خشن بود. سرش را بلند کرد، به من نگاهی انداخت و با صدایی آرام و مهربان گفت: " از نگاهت معلوم است خیلی ترسیده ای و نگرانی. نترس عزیزم؛ همه چیز درست می شود. همیشه یادت باشد ما خدا را داریم و تا وقتی خدا هست، نگرانی جایی ندارد." وقتی او حرف می زد، هیچ صدای دیگری را نمی شنیدم و حس می کردم فقط من و او در اتاق انتظار هستیم. او دیگر چیزی نگفت. فقط دست هایم را با محبت نوازش کرد و سعی کرد آرامم کند. بعد هم بلند شد و به اتاق دیگری رفت. من و مایک با تعجب به هم نگاه کردیم و هیچ چیزی نگفتیم، ولی من آرام تر شده بودم و حس بهتری داشتم. دو روز پس از آن، بعد از عمل جراحی، متوجه شدم که توده ی سرطانی خیلی کوچک بوده و در مراحل اولیه آن را تشخیص داده ایم، پس جای هیچ گونه نگرانی نبود ولی برای من جالب بود که پس از دیدن آن پیرزن و البته با توجه به حرف هایش، دیگر هیچ وقت نگران نشدم و از هیچ چیز نترسیدم. حالا هر وقت نگرانی به سراغم می آید، به جای این که اجازه دهم حالم را خراب کند، از خداوند کمک می خواهم و می دانم که بهترین ها را پیش رویم خواهد گذاشت. guideposts.org
*** پایان ***
منبع: " چاردیواری "؛ دوشنبه 18 شهریور 1392 چهار شنبه 18 / 6 / 1392برچسب:, :: 15:21 :: نويسنده : دوپونت با یک نگاه هم می شد تعداد زیاد افرادی را که منتظر بودند، حدس زد. حداقل صد نفر در سالن انتظار آزمایشگاه نشسته بودند. همه ی آن ها − یا بهتر بگویم همه ی ما − یا بیمارانی بودند که با سرطان دست و پنجه نرم می کردند یا اعضای خانواده شان که نگران سلامت آن ها بودند؛ درست مثل شوهر من، مایک. همه زیر لب دعا می کردند و از خدا کمک می خواستند و سر و صدای خفیف و همهمه ی مبهمی از این دعاها و نیایش های زیرلب، در سالن انتظار پیچیده بود. وقتی به اطرافم نگاه می کردم، چهره های نگران مردمی را می دیدم که ترسیده و غمگین بودند و سرطان و شیمی درمانی آن ها را حسابی ضعیف و بی حال کرده بود. بعضی ها ماسک زده و دهان و بینی شان را به کمک آن پوشانده بودند، برخی موهایشان را از دست داده و گروهی هم با چهره های رنگ پریده و زرد روی صندلی ها منتظر نشسته بودند. با خودم فکر کردم، من هم باید منتظر همین وضع باشم. من هم سرطان داشتم و دیر یا زود این اتفاقات برایم پیش می آمد. وقتی به این چیز ها فکر می کردم، تنم یخ می کرد و سرمایی گزنده از سر تا پایم را فرا می گرفت. دست هایم بی اختیار شروع کرد به لرزیدن و در همین حال، دست های مایک را در دست گرفتم و محکم فشار دادم. ادامه مطلب ... درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات
پيوندها
|
|||||||||||||||
|